میر مهر 2
میر مهر (2)

11- سبب دفع بلا
«انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله عزوجل البلاء عن اهلی و شیعتی»؛ «من، آخرین وصیام و خداوند، به واسطه من بلا، را از اهل و شیعیان من دور میسازد.» (32)
ادامه مطلب
«انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله عزوجل البلاء عن اهلی و شیعتی»؛ «من، آخرین وصیام و خداوند، به واسطه من بلا، را از اهل و شیعیان من دور میسازد.» (32)
امام عصر(عج) تجلی رحمت واسعه حق است. باید نمودها و جلوههای محبت و مهر او را به همه انسانها، به ویژه دوستداران آن امام نشان داد.
ما هرگز شما را از یاد نمیبریم
در اواخر سال چهارصد و ده هجری از ناحیه امام زمان(عج) برای مرحوم ابوعبدالله، شیخ مفید(ره) توقیعی(نامهای) با عبارات زیر صادر شد:
ابوالحسن بن ابی البغل کاتب می گوید:
از طرف " ابی منصور بن صالحان" مسئول انجام کاری شدم. اما در طی انجام مسئولیت قصوری از من سر زد، آنچنان که او بسیار خشمگین شد، و من از ترس، متواری و مخفی شدم و او در جستجوی من بود.
علامه مجلسی (ع) می فرماید:
مرد شریف و صالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.
شخص عطاری از اهل بصره می گوید:
روزی
در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من
وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که
اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان
پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.
« مرحوم حاج سید محمد تقی مشیری که افتخار مصاهبت مرحوم آیت الله سید علی مجتهد
سیستانی را داشتند در علم جفر مهارت و اطلاعی کامل داشت و مجهولاتی را به
وسیله آن معلوم و گمشده هایی را پیدا می نمود.
وی نقل می کرد:
زمانی مبتلا به کسالت پا درد شدم به طوری که راه رفتن برایم
مشکل بود و هر چه توانستم، معالجه کردم، بهتر نشد، تا جایی که گاهی مرا به
دوش کشیده و می بردند و اغلب با کمک عصا به زحمت راه می رفتم. چاره آن را
منحصر به تشرف خدمت حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف دیدم و راه تشرف را از
طریق جفر یافته بودم.
تشرف تاجر اصفهانی و طیّ الارض با جناب هالو
حاج آقا جمال الدین(ره) نقل می فرمود:
« من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شیخ لطف الله ، که در میدان شاه اصفهان واقع
است، می آمدم. روزی نزدیک مسجد جنازه ای را دیدم که می برند و چند نفر از
حمالها و کشیکچی ها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجار هم که از
آشنایان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گریه می کرد و اشک می ریخت.
« در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم.
گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و
خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم
نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا
به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم.
یکی از شیعیان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام می گوید:
« روزی نزد پدرم بودم. مردی را دیدم که با او صحبت می کرد. ناگاه در بین سخن
گفتن، خواب بر او غلبه کرد و عمامه از سرش افتاد. اثر زخم عمیقی بر سرش ظاهر
شد. از او سؤال کردم جریان این جراحت که به ضربات شمشیر می ماند چیست؟
شیخ محمد طاهر نجفی سالها خادم مسجد کوفه بود و با
خانواده خود در همان جا منزل داشت و اکثر اهل علم نجف که به آن جا مشرف می
شدند، او را می شناسند و تاکنون چیزی جز حسن و صلاح از او نقل نکرده اند و
ایشان از هر دو چشم نابینا اشد . او می گفت: